هفت رباعی درخشان از «مهستی»؛ بانویی که کمتر از او شنیده‌ایم
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
هفت رباعی درخشان از «مهستی»؛ بانویی که کمتر از او شنیده‌ایم
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی شعر و ادبیاتهفت رباعی درخشان از «مهستی»؛ بانویی که کمتر از او شنیده‌ایم

تعداد بازدید : 16
نویسنده پیام
newssss آفلاین


ارسال‌ها : 18
عضويت : 29 /3 /1403
هفت رباعی درخشان از «مهستی»؛ بانویی که کمتر از او شنیده‌ایم
هفت رباعی درخشان از «مهستی»؛ بانویی که کمتر از او شنیده‌ایم
تصویر: https://cdn.asriran.com/files/fa/news/1403/3/30/1874698_185.jpgمهستی گنجوی بانوی شاعری است که اشعارش پس از قریب نهصد سال، همچنان تر و تازه و دلربا هستند؛ با کلمات و ابیاتی خوش‌آهنگ و طنازی‌هایی ظریف و دلنشین.
ادبیات فارسی قله‌های رفیعی که سر در ابرهای آسمان دارند کم ندارد؛ از فردوسی بزرگ گرفته تا حافظ و سعدی و مولانا و بسیاری دیگر که دست‌کم نامشان را بسیار شنیده‌ایم، گرچه شاید به آن اندازه که باید آثارشان را نخوانده باشیم.به گزارش فرادید، اما در این وسعت گسترده، شاعرانی هم هستند که حتی نامشان نیز برای بسیاری از پارسی‌زبانان تا حد زیادی ناشنیده مانده و حلاوت ابیات لطیفشان کمتر کام جان‌های ما را شیرین ساخته است.کانال عصر ایران در تلگرام مهستی گنجوی یکی از این ستارگانی است که شاید پرتو درخشش او کمتر به چشم ما رسیده باشد. مهستی بانویی شیرین‌سخن از اهالی شهر گنجه بوده که در عصر غزنویان می‌زیسته است. رباعیات او از لحاظ استواری و ارزش‌های ادبی در عالیترین مراتب شعر قرار دارند و می‌توان گفت که گاهی اشعارش با اشعار بزرگترین شاعران فارسی‌زبان پهلو می‌زنند.
چرا تو نباید بنز و بی‌ام‌و زیر پات باشه؟ (دوره کاملا رایگان) یک ویژگی ممتاز شعر مهستی این است که در عین جدیت، در اغلب موارد ردپایی از طنازی را نیز در آن می‌توان دید. حتی عاشقانه‌های غمگین او نیز گاهی شوخ به نظر می‌رسند و این آمیختگی احساسات و عواطف، چیزی است که به شعر مهستی طراوتی دلپسند می‌بخشد. در اینجا چند رباعی زیبای مهستی را مرور می‌کنیم. رباعی نخست ظاهرا خطاب به یک «خواستگار» خیالی یا واقعی سروده شده است. مهستی در این شعر می‌گوید که با وجود ثروتمند بودن خواستگارش، احساس می‌کند یک چیزی در وجود او کم است: در خانهٔ تو آن چه مرا شاید نیستبندی ز دل رمیده بگشاید نیستگفتی: «همه چیز دارم از مال و منال»آری همه هست، آنچه می‌باید نیسترباعی دیگر خطاب عاشقانه‌ای است که در آن مهستی به معشوق خود می‌گوید که این بار حرف دلش را پیش از مست شدن می‌زند تا معشوق آن حرف‌ها را به مستی و بی‌خردی نسبت ندهد.گیسو به سر زلف تو در خواهم بستتا بنشینی، چو دوش نگریزی مستپیش از مستی هر آنچه اندر دل هستمی‌گویم تا باز نگوئی شد مسترباعی بعدی که از قضا بسیار زیبا و خوش‌آهنگ نیز هست، معشوق جفاکار را هشدار می‌دهد که چرخش‌های روزگار ممکن است اوضاع را عوض کند:با خصم منت همیشه دمسازی‌هاستبا ما سخنت ز روی طنازی‌هاستبر عزّ خود و ذلت من بیش منازکاندر پس پردهٔ فلک بازی‌هاسترباعی دیگر مهستی که تا حدی مشهورتر شده است، با ردیف و قافیۀ دلنشین و زیبایش، پیش‌بینی خود از سست‌عهدی و بی‌وفایی معشوق را بیان می‌کند:من عهد تو سخت سست می‌دانستمبشکستن آن درست می‌دانستماین دشمنی ای دوست که با من ز جفاآخر کردی، نخست می‌دانستمرباعی بعدی یک شاهکار کامل است! این شعر عاشقانه که خطاب به یک جوان قصاب سروده شده، از جوان می‌خواهد که کشتۀ عشقش را مثل حیوانات کشته شدۀ دکانش «نفروشد»:قصّاب منی و در غمت می‌جوشمتا کارد به استخوان رسد می‌کوشمرسمی‌ست تو را که چون کُشی بفروشیاز بهر خدا اگر کُشی مفروشمو در رباعی دیگر، توصیف یک مواجهۀ عاشقانه را به شرح سپیدی و آینه‌وار بودن «دندان» معشوق گره می‌زند:در ره چو بداشتم به سوگندانشاز شرم عرق کرد رخ خندانشپس بر رخ زرد من بخندید به لطفعکس رخ من فتاد بر دندانشو نهایتا رباعی دیگری که نشان می‌دهد مهستی اختلاف سنی زیاد بین زن و شوهر را اصلا نمی‌پسندیده است:شوی زنِ نوجوان اگر پیر بودتا پیر شود همیشه دلگیر بودآری مثلی هست که گویند زنان:«در پهلوی زن تیر به از پیر بود»

جمعه 01 تیر 1403 - 02:35
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.



تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ